بارانباران، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

باران و بردیا

باران شیرین من

- مامان فرشته ها هم میرن حموم؟ - بله - بالاشونو چیکار میکنن؟ - بالاشونو در میارن میزارن کنار بعد خودشونو میشورن که خیس نشه - پدر مادراشون چی؟ - اونا هم همینطور - شما همیشه میگی من فرشته ام از آسمون اومدم ولی من که بال ندارم - بله شما فرشته منی که از آسمون اومدی ولی نمی دونم بالاتو کجا جا گذاشتی - من اصلا بال نداشتم کلاغا و اسبای سفید بالدار بزرگ منو از آسمون آوردن پیش شما - پس بالاتو تو آسمون جا گذاشتی؟ - نه من اصلا بال نداشتم ... بعد که اومدم پایین اونا واسه اینکه من خسته نشم به من بال دادن که من باهاش پرواز کنم - اِ... پس الان بالت کجاست؟ - نمی دونم ... گم شده ولی من با دستام بال میزنم و پروازمی کنم!!!!!! --------...
27 آبان 1392

...

دختر رویایی من! شعر ناب من! پر احساس من! مهرم! مهربانیم! باغ بهشتم! غزلم! فرشته آسمانیم! حریر خیالم! دلخوشی ام! قصیده ام! هستی ام! نفسم! چه بنامم تو را... وقتی بینی کوچکت را روی گونه ام نهادی و یک نفس عمییییییییییییییییییق کشیدی و بعد با آن نگاه درخشان و سیاهت به چشمانم خیره شدی و گفتی: احساس میکنم یه گلو بو میکنم! مرا تا سر حد مرگ مبهوت اینهمه مهربانیت کردی ... فرشته کوچکم! مرا غرق کردی... در عشقت ... در زلال احساست ... در پاکی و شفافیت قلبت! و من چه عاشقانه  اینهمه احساس را نوشیدم ... با بوسه ای از گونه های گلگونت که با خنده ای شیرینتر شده بود.   ...
1 آبان 1392
1